کد مطلب:252965 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:290

ذکر امام یازدهم حضرت ابومحمد امام حسن عسکری
در كتاب «روح و ریحان» گوید: تولد آن حضرت در شهر ربیع الآخر در سنه ی دویست و سی و دو، به قولی سی و یك، در سامره اتفاق افتاد، در زمان فوت پدرش بیست [و] دو سال داشت، و در شهر ربیع الأول سنه دویست شصت هجری به زهر معتمد عباسی در سامره از جهان فانی درگذشت، و در جوار پدرش مدفون گردید، مدت عمرش بیست و هشت سال و چند ماه بود، و هفت سال چند ماه امامت فرمود و به ثبوت آن حضرت غیر از محمد مهدی علیه السلام به فرزندی نداشت.

و در كتاب «بدایع الانوار» گوید: ولادت آن بزرگوار در مدینه ی طیبه روز جمعه هشتم شهر ربیع الآخر سال دویست و سی و دو از هجرت واقع شد، القاب مباركش زكی، و هادی، و عسكری، و كنیه ی مباركش ابومحمد است.

آن حضرت پس از شهادت امام علی النقی بسیار گریست، به نوعی كه مردم منعش كردند، و در سر من رآی مشغول امامت ناس بود، و روز و شب به عبادت پروردگار قیام می فرمود، و از خلفای جور به آن حضرت صدمات زیاد وارد شد، و بر همه صبر می فرمود، تا آنكه آن بزرگوار را خلیفه ی معاصر عباسی مسموم ساخت، در اول ماه ربیع الأول سال دویست و شصت هجری از زهر جفا مریض شد، و در جمعه هشتم ربیع الأول وفات یافت، و در سر من رآی در جوار پدر بزرگوارش مدفون گشت.

و جناب عالم محقق مولانا محمد باقر بهبهانی رحمه الله در كتاب «دمعة الساكبه» از ابی هاشم جعفری روایت كرده كه گوید: من با حضرت ابومحمد امام حسن عسكری علیه السلام در حبس مهتدی ابن الواثق محبوس بودیم، آن حضرت به من فرمود:

یا أباهاشم: ان هذا الطاغی أراد أن یتعبث بالله فی هذه اللیله و قد بتر الله عمره و جعله الله للقائم من بعدی!

ای اباهاشم: این طاغی می خواست كه در این شب با خدا معارضه نماید، خدا عمر او را قطع كرد، و قرار داد ملك او را از برای قائم بعد از من، و هنوز از برای من اولادی نیست، و عنقریب خداوند به من پسری عنایت خواهد فرمود.

ابوهاشم گوید: چون صبح شد اتراك بر سر مهتدی ریختند و او را كشتند، و معتمد در جای او نشست و خداوند ما را خلاص كرد.



[ صفحه 786]



و در «كافی» از احمد بن محمد روایت كرده كه گوید: به خدمت حضرت ابومحمد عسكری علیه السلام نوشتم در آن وقتی كه مهتدی (لعنه الله) شیعیان را می كشت:

یا سیدی الحمد لله الذی شغله عنا.

مولای من حمد می كنم خداوندی را كه او را از ما مشغول كرد، به تحقیق شنیدم كه آن ملعون تو را تهدید می كند و می گوید:

و الله لا جلینهم عن جدید الأرض!

سوگند به خدا شما را از روی زمین برمی دارم.

پس آن حضرت به خط مبارك خود نوشت: ذاك أقصر لعمره

عمرش از این عمل كوتاه است، از امروز حساب كن تا پنج روز، و در روز ششم با ذلت و خواری كشته خواهد شد، و چنانكه آن حضرت فرموده بود همانطور به درك واصل گشت.

نظم:



ما تیغ برهنه ایم در دست قضا

شد كشته هر آنكه خویش را بر ما زد